91/4/10
12:36 ع
خدیجه پنجی
بوی خوش نسیمی دلنواز از دور دست می آید.
شاید محمّد صلی الله علیه و آله است که در هیبت «علی اکبر» از دامان لیلا بر می خیزد و دنیا را به شوق وا می دارد. ذرّات خاک، بوی خوش قدم هایت را به سماع در آمدند، آن گاه که پلک های کوچکت، دنیا را بر هم زد! مردانگی از همین نگاه آغاز می شود.
تو پلک می گشایی تا روزها و شب ها بهانه ای داشته باشند برای آمد و رفت.
غیرت «علی علیه السلام »، در رگ هایت می دود و رحمت «محمد صلی الله علیه و آله » در رفتارت.
عشق و عقل در تو به هم رسیده اند.
کودک دلبند حسین علیه السلام ، خدا می خواست تا دنیا دوباره محمد صلی الله علیه و آله را به تماشا بنشیند در رفتار و گفتار تو.
پلک گشودی و آفتاب از نگاه روشنت، طلوع کرد.
هر تکان گاهواره ات، قلب زمان را می لرزاند؛ که تو یک قدم به کربلا نزدیک تر می شوی.
از دامان لیلا، چون واقعه ای بزرگ بر می خیزی و دنیا را، به شوری عاشقانه فرا می خوانی.
کربلا، دیری است قدم هایت را به انتظار نشسته است. تکیه بر گام های استواری و غیرت تو دارند، ستون های خیام عشق.
علی جان، ای مؤذّن اذان سرخ شهادت در گستره ظهری شورانگیز! تو عشق را تفسیر کردی؛ آن لحظه که قدم بر میدان نبرد نهادی.
شنیده ام هیچ کس تیغی از غلاف بیرون نکشید.
گمان کردند رسول خدا صلی الله علیه و آله به میدان آمد؛ مگر نه این که تو شبیه ترین فرد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودی؟
صدایت، خاک را بارور کرد.
صدایت، در کنگره افلاک پیچید؛ «انا علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب» و این یعنی عشق؛ یعنی اصالت.
صدای گام های عشق است که در هفت آسمان پیچید!
قنداقه ای از نور، در آغوش حسین علیه السلام است.
و حسین علیه السلام ، مشتاق دیدار جدّ بزرگوارش، محمد در چهره زیبای کودک!
میلاد تلاقی دو نور در یک آینه، تکثیر دو اقیانوس، حضرت «علی اکبر علیه السلام »، مبارک!